مصطفی

ساخت وبلاگ
لي خَمسَةٌ أُطفي بِهِم(بِها) حَرَّ الجَحيمِ الحاطِمَة

اَلمُصطَفي وَ  المُرتَضي  وَ ابناهُما وَ الفاطِمَة

من پنج نور دارم برای رهایی از آتش جهنم 

مصطفی و مرتضی و دو فرزندشان و فـــــــــــــــــــاطــــــــــــــمـــــــــــه

مصطفی...
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 17:20

لو أن عبداً أتى بالصالحات غداًوود كلّ نّبی مرسل وولی{اگر بنده ای فردای قیامت اعمال شایسته با خود بیاورد و مودت داشته باشد به انبیاء و اولیاء}وصام ما صام صوّاماً بلا ضجرِوقام ما قام قوّاماً بلا ملل{و ه مصطفی...ادامه مطلب
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 25 دی 1399 ساعت: 18:05

آقا حامد یک شیشه عسل خریده بود و خیلی از عسلی که خریده بود تعریف میکرد.مینا خانم (مادر خانم آقا حامد) هم یک شیشه عسل از قبل داشت و مدعی بود که اون عسل بهتره و همچنین یک معیار برای اصل بودن عسل هم داشت مصطفی...ادامه مطلب
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 25 دی 1399 ساعت: 18:05

اساسا برخی هستند که خیلی خونسرد هستند و در مقابل برخی استرسی شدید، در محیط کاری همیشه بین این افراد دعواهای شدید در می گیرد.

به نظر تون با استرس و نگرانی کارها بهتر و بیشتر جلو می ره یا با خونسردی و بی تفاوتی؟

سر جمع به نظرم مدیر یک مجموعه باید توان کنترل خودش رو بیش از بقیه داشته باشه و در عین حال هم باید نگران باشه....


برچسب‌ها: روانشناسی, خونسردی, استرس مصطفی...
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 25 دی 1399 ساعت: 18:05

خدا کنه این کارهایی که داریم می کنیم برای رضای خدا باشه! حالا که داریم توی مسیر دنیایی پیشرفت می کنیم، ایکاش سبقت الله داشته باشیم. ایکاش همش برای خدا باشه. حتی اگر یک ذره دنیا قاطیش بشه ، یا یک ذره غ مصطفی...ادامه مطلب
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 25 دی 1399 ساعت: 18:05

پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت شاعر: محمدکاظم کاظمی غروب در نفس گرم جاده خواهم رفتپیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفتطلسم غربتم امشب شکسته خواهد شدو سفره ای که تهی بود، بسته خواهد شدو در حوالی شب های مصطفی...ادامه مطلب
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 25 دی 1399 ساعت: 18:05

یک فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف که خود را سرباز امام زمان (عجل الله تعالی) امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و امام خامنه ای(حفظه الله) می داند مصطفی...
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 99 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:20

سَل المَصانِعَ رَکباً تَهـیـمُ فی الفَلواتِ (1)تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی شبم به روی تو روزست و دیده‌ ام به تو روشنوَ اِن هَجَرتَ سَواءً عَشـیّــتی و غـداتی (2)اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتممَضی الزمانُ وَ قلبی یَقول أنکَ آتٍ (3)من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدماگر گلی به حقیقت عجین آب حیاتیشبان تیره امیدم به صبح روی تو باشدوَ قد تُفَـتّــَشُ عَینُ الحیوةِ فی الظلماتِ (4)فــَکــَم تُمرِّرُ عَیشی وَ أنتَ حامِلُ شَهد ٍ (5)جواب تلخ بدیعست از آن دهان نباتینه پنج روزه عمرست عشق روی تو ما راوَجَدتَ رائحةَ الوُدِّ إن شَمَمتَ رُفاتی (6)وَصَفتُ کلَّ ملیح ٍ کما یُحِبّ و یَرضی (7)محامد تو چه گویم که ماورای صفاتیاخافُ منکَ وَ ارجُوا و استغیثُ و ادنو (8)که هم کمند بلایی و هم کلید نجاتیزچشم دوست فتادم به کامه دل دشمناحِـبّـتی هَجَرونی کما تَشاء عَداتی (9)فراقنامه سعدی عجب که در تو نگیردو ان شَکـَوتُ الی الطیر ِنُحنَ فِی الوکرات (10) 1- (گوارایی) چشمه ها را از سواران سرگردان در دشت ها بپرس.2- اگر از نزد من بروی روز و شبم تفاوتی نمی کند (مساوی است).3- زمان (بسیار) گذشته است ولی دلم می گوید که تو خواهی آمد.4- که همانا چشمه حیات در تاریکی ها یافت می شود (تفتّش: فعل مجهول بر وزن تُفعَّلُ از باب تفعیل)5- چقدر زندگی مرا تلخ می کنی حال آنکه تو صاحب شهد (شیرین) هستی.6- بوی دوستی را از خاک من مصطفی...ادامه مطلب
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 99 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:20

امروز داشتم به مصطفی بدرالدین فکر می کردم ... این آدم ها چطور زندگی می کنند؟ چقدر مفهوم زندگی برای ما متفاوت است...

ما دنبال این هستیم که یک مدرکی داشته باشیم و ماهی 5-6 تومن دربیاریم و راحت زندگی کنیم... بخوریم و بخوابیم و خوش باشیم (الکی خوش باشیم)

اما یکی مثل مصطفی سال ها مخفیانه زندگی می کنه و در تمام دوران زندگی اش جهاد کرده ...

واقعا زندگی چیه؟ ما دنبال چی هستیم؟ می خواهیم به کجا برسیم؟؟؟


برچسب‌ها: مصطفی بدرالدین مصطفی...
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 83 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:20

از در که وارد شدم دست چپ مون بهزاد ایستاده بود جلوی یک تابلوی سبز و داشت ارائه می کرد. خانمش هم روی یک نیمکت نشسته بود و خوش آمد گفتند. من هم همونجا روی همون نیمکت نشستم.محل ارائه شبیه تالار مهری بود ولی یک کم کوچیک تر و باریک تر و جهتش هم فرق داشت...دیوار ها با همون آجر ها بود  شبیه یک کلاس بود توی دانشکده شیمی شاید!  همه جمع شده بودیم... یعنی ،بهزاد و خانمش همه رو جمع کرده بودند! تحت عنوان یک workshop و خودش هم داشت برای ما ارائه می داد. بهزاد یک پیراهن آبی بر تن داشت.  بقیه جلو تر روی نیمکت های جلوتر نشسته بودند. جالب این بود که من خیلی خوشحال بودم و از دیدن دوستان قدیمی مسرور شده بودم . بویژه از دیدن احمد! خیلی وقت بود که ندیده بودمش! آخر ارائه هم از همدیگه خداحافظی کردیم و رفتیم. عین یک خواب بود! یک خواب واقعی! کل دوره کارشناسی همین جوری گذشت! مثل همین خواب! مصطفی...ادامه مطلب
ما را در سایت مصطفی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohtadin بازدید : 79 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:20